کوچینگ ذهن
کوچینگ ذهن:
یک کوچ و حتی یک فرد برای تغییر، باید مباحث ذهن را یاد بگیرد.
ذهن ،دو بخشی خودآگاه و ناخودآگاه، دارد
و همانطور که میدانیم : ۹۵ درصدِ تصمیماتِ ما ،تحتِ کنترلِ ضمیر ِناخودآگاه و غیر ارادی است.
تمام کنترل ما ، در اختیارِ این بخشِ مهم است.
در حقیقت ،ما فکر میکنیم اختیارِ تصمیمات در اختیارِ ما است،
اما مرکزِ کنترلِ ما، در ناخودآگاهِ ما قرار دارد و ناخوداگاه ،تمامِ رفتار و احساساتِ ما را کنترل میکند. بنابراین کوچ و مربی گری ذهن میتواند زندگی ما را تغییر دهد.
بسیاری از مواقع ما یک هدفی را برای خود در نظر میگیریم و به آن هدف نمیرسیم. حتی در این راستا تلاش هم میکنیم اما بازهم نتیجهای که میگیریم راضی کننده نیست. این به این معناست که ضمیر ناخودآگاه و ضمیر خودآگاهمان در یک راستا و با هم همسو نیستند.
نقش ضمیر ناخودآگاه در کوچینگ ذهن:
هر چیزی که در زندگی به دست میآوریم ریشه در باورهای ضمیر ناخودآگاه و ذهن ما دارد. مربی گری و کوچ ذهن بسیار مهم و حیاتی است زیرا هر عملی که انجام میدهیم از دیتا یا خاطرهای است که در ضمیر ناخودآگاه ما است و کوچ نمودن ذهن میتواند زندگی ما را بهبود دهد.
و این موضوع در زمینههای مختلف سلامت جسمی و روحی، شغل و موفقیت، ثروت، روابط، معنویت و در تمام جنبههای زندگی ما صادق است.
تا زمانی که ذهن را نشناسیم، فقط تصور میکنیم که تصمیم گیرنده هستیم. اما این ذهن ماست که برای ما تصمیم می گیرد و خبر خوب اینکه ما میتوانیم روی ذهن مان کنترل داشته باشیم. و آن را بشناسیم و اجازه ندهیم که ذهن ما را کنترل کند. کوچینگ یا به عبارتی مربیگری ذهن میتواند کمک کند تا راه و روش درست زندگی را به سهولت پیدا کنید.
هدف گذاری و کوچینگ ذهن:
گاهی ما هدفی را برای خودمان مشخص میکنیم ولی ما اقداماتِ لازم، برایِ به دست آوردنِ آن هدف را انجام نمیدهیم .
و ما پس از مدتی سرخورده میشویم. این نشان میدهد که ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه ما هم جهت نیست.
یعنی:
هدفی را در خودآگاهِ خودمان قرار دادیم، اما هدفِ ما ، با ِ ناخوداگاهمان در تضاد است.
باید ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه ما هم جهت شود تا بتوانیم با انرژی به سمت هدف حرکت کنیم.
شناخت ذهن و کوچینگِ ذهن، در برطرف کردن موانعِ ضمیرِ ناخودآگاه و رسیدن به اهداف، به ما کمک میکند.
انتخاب و کوچینگ ذهن:
تمام انتخاب و اشخاصی که برای رابطه در زندگی انتخاب میکنیم
حتی انتخاب های تحصیلی، شغل، محل زندگی و غیره ریشه در ناخودآگاه ما دارد.
تمام اطلاعات در ذهنِ ما، است .
ما با استفاده از آن اطلاعات، انتخابهای خودمان را انجام میدهیم.
پس شناخت ضمیر ناخودآگاه و آگاهی بر آن، نقشِ بسیار مهمی دارد
در روندِ زندگیِ ما، انتخابات و تصمیماتِ ما و اتفاقاتی که در زندگی ما میافتد
مثلاً
فردی به یک کوچ حرفه ای مراجعه میکند تا کوچ، او را راهنمایی کند ، شخص میخواهد پزشکی قبول شود
و کوچ به او کمک کند…
اما وقتی کوچ پروندههای قبلی ذهن مراجع را زیر و رو میکند،
کوچ متوجه این موضوع می شود که دلیلِ این تصمیم گیری، ریشه در خاطرات کودکی مراجعه کننده دارد.
از آنجایی که در کودکیِ آن فرد، شخصی در خانوادهشان، پزشک بوده و بسیار موفق و قابل احترام همگان بوده است.
شخص، پزشک شدن را موفقیت میداند
در صورتی که با بررسی بیشتر،متوجه میشویم :
روحیاتِ فرد، مناسب نیست.
و ناخودآگاه و خودآگاهِ فرد ، همسو نیست
در ناخودآگاهش موانعی وجود دارد.
پس شخص در انتخاب هدف دچار اشکال شده است
شخص برای هدف ، اقدام نمیکند.
این هدف بر اساس دیتاهای ذهنی ایجاد شده است.
هدف واقعی در کوچینگ ذهن
هدفی واقعی است که خودآگاه و ناخودآگاه همراستا باشند و خواسته روح فرد باشد. هدف بر اساس شرایط جوی و محیطی نیست. هر هدفی غیر این باشد اجرا نمیشود.
کوچینگ و ذهن
کوچینگ از جنس نصیحت و توصیه نیست اما کوچ باید بتواند نقش تسهیل گری داشته باشد، یعنی با سوالات درست موانع و باورها را از سطح ناخودآگاه به خودآگاه انتقال دهد این تعریف واقعی آگاهی است.
در جلسات کوچینگ معمولاً پاسخ به سؤالات بر اساس آگاهیِ ضمیر خودآگاه مخاطب صورت می گیرد و به لایههای زیرین ذهن و ضمیر ناخودآگاه دسترسی نداریم. وقتی مراجع به کوچ مراجعه میکند و هدفی را مشخص میکند، بعد از آن هم اقداماتی مشخص میشود که توسط مراجعه کننده عملی نمیشود.
آگاهی در کوچینگ ذهن
برای رسیدن به آگاهی در جلسات کوچینگ و زندگی شخصی :
باید ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه در یک راستا باشند.
کوچ باید با ذهن و کارکرد آن به طور کامل آشنا باشد.
کوچ باید تلههای ذهنی شیارهای ذهنی فریبهای ذهن را بشناسد.
بتواند موانع محدود کننده را تشخیص و بررسی کند و بتواند به لایههای زیرین ضمیر ناخودآگاه فرد دسترسی پیدا کند و موانع را شناسایی کند و هدف واقعی کوچی را مشخص کند این کار میتواند راندمان جلسات کوچینگ را افزایش دهد و مراجع به آگاهی واقعی برسد.
شناخت ذهن برای کوچ بسیار حیاتی است، کوچ هم باید به لایههای زیرین ضمیر ناخودآگاه کوچی دسترسی پیدا کند، هم باید ذهن خود را بشناسد و اجازه دخالت تجربیات شخصی خود را در کوچینگ ندهد. برای همین در حین فراگیری کوچینگ فرد باید کوچینگ ذهن را یاد بگیرد.
نقش کوچینگ ذهن در اقدام و عمل
قبل از هر اقدامی باید هدف درست معین گردد. زیرا ما در جلسات کوچینگ به هدفی میرسیم که
این هدف معمولا هدفی است که مراجع آن را میخواهد و ناخودآگاه آن اکثر مواقع با آن همسو نیست.
و یک مانعِ ذهنی، اجازه حرکت و اقدام را از او گرفته است.
برای اینکه خودآگاه و ناخودآگاه همسو شود، شناخت ذهن و جایگاه آن در رفع باورها و موانع ذهنی بسیار حائز اهمیت است
و با عدم رفع این موانع هیچ اقدام و حرکتی صورت نخواهد گرفت.
همانطور که گفتیم تمام تصمیمات و اقدامات ما ریشه در ناخودآگاه ما دارد. ما باید ضمیر ناخودآگاهمان را که ۹۵ درصد تصمیماتمان به عهده آن است همسو و مدیریت کنیم و این کار امکان پذیر نیست مگر با آگاهی و شناخت ذهن.
نقش کوچ
کوچ در جلسات کوچینگ نقش آینه را دارد. حال سوال پیش می آید که اندازه این آینه چقدر است آیا این آینه کوچک است؟ بزرگ است؟ محدب است؟ یا مقعر؟ یا آینه صاف؟ آیا آینه جیبی است؟ یا آینه ی قدی؟ و یا دیواری؟
مراجعه کننده قرار است در چه آینه ای خود را ببیند تصویری که از خود میبیند یک تصویر واقعی است یا خیر؟
آیا آینه به اندازه کافی پاک شده که شفاف نشان بدهد؟ یا خود را در آینه ای کدر و مات می بیند؟
پس ابتدا باید ذهن و درون خود را پاکسازی کند، ابعاد وجودی خود را بزرگ تر کند و بتواند آینهای باشد که مراجع بتواند تمامیت خود را در آن ببیند. پس لازمه این امر برای کوچ اول شناخت ذهن خود است، که باورهای محدود کننده و دیتاهای ذهن خود را در جلسات کوچینگ تداخل ندهد و با سؤالات جهت دار به جلسات کوچینگش جهت نبخشد و اجازه دهد که مراجعه کننده خود را در آن ببیند و آنچه واقعیت اوست را به طور شفاف و واضح ببیند تا بتواند بر اساس آن هدف گذاری کند و به آگاهی لازم برسد.
وقتی هدف با آگاهی باشد انجام اقدام ساده تر است و روندِ اقدام تا رسیدن به هدف برای مراجع سریع تر است.
تمام مشکلات و موانع بیرونی ما ریشه درونی دارد .
یعنی اگر بخواهیم دنیای بیرونمان تغییر کند، باید درون را تغییر دهیم .
این موضوع هر چه بیشتر ما را ملزم به شناخت و توجه به درون میکند.
شناخت ضمیر ناخودآگاه و کوچینگ ذهن بسیار حیاتی است. کوچ باید به لایههای زیرین ضمیر ناخودآگاه مراجع دسترسی پیدا کند و هم باید ذهن خود را بشناسد و اجازه دخالت تجربیات شخصی و دیتا و خاطرات خود را در جلسات کوچینگ ندهد.
ما به عنوان کوچ، باید برای مراجع چراغ راهی باشیم که :
مراجع بتواند مسیرِ درست را برای رسیدن به آنچه خواسته ی روح و رسالت او است، تشخیص دهد و به سمت آن حرکت کند.
کوچ و رشد شخصی
کوچ باید توجه بیشتری به درون داشته باشد و به شناخت بهتر از خود برسد تا بتواند هم در زندگی شخصی هم در زندگی شغلی موفق تر عمل کند.
با توجه به این مسائل و مطالبی که گفته شد نیاز به ایجاد شاخه جدیدی در کوچینگ احساس میشد که برای اولین بار این شاخه تخصصی از کوچینگ توسط استاد امیر شرکت ایجاد شد که در شاخه ای از کوچینگ به نام کوچینگ ذهن، به کوچ ها و افراد، آموزش داده می شود تا بتوانند ذهن خود را بشناسند.
کوچ باید:
موانع ذهنی
باورهای محدود کننده
تلههای ذهنی و
فریب های ذهنی
که مانعِ رسیدن به هدف میشود را شناسایی کرده و آنها را برطرف کنند
و کوچها به مراجعانشان کمک کنند تا بتوانند ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه را همسو کرده و به آگاهی برسند،
افراد اهداف واقعیتری داشته و در جهت آنها اقدام کرده و سریعتر به اهدافشان برسند.
جهت شرکت در دوره کوچینگ ذهن اینجا کلیک کنید
دیدگاهتان را بنویسید